1ـ از جمله شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر، ايمن بودن از خطر و ضرر است، اين شرط نه تنها در قیام امام حسین (ع)موجود نبود بلكه با پيشينه و عملكرد يزيد و حكومت بنى اميه ـ با آن وضعيت استبدادى و كشتار بى رحمانه انسان هاى بى گناه ـ روشن بود كه چنين موقعيتى پيش نمى آيد و اقدام امام حسين عليه السلام يا هر كس ديگر، با مخاطرات جدى روبه رو است! پس چگونه آن حضرت با اين وضعيت اقدام به نهضت و امر به معروف و نهى از منكر نمود؟
ما شرايط احكام و خصوصيات و فروع آن را بايد از روش امامان عليهم السلام فرا بگيريم و دليل بر جواز شرعى هر عمل اين است كه به وسيله امامان عليهم السلامانجام گرفته باشد. به عبارت ديگر گفتار و رفتار آن بزرگواران از ادلّه احكام شرعى است. پس فرضا اگر دليلى كه دلالت بر مشروط بودن امر به معروف به احتمال تأثيرو امن از ضرر دارد، به عموم يا اطلاق شامل اين مورد هم بشود؛ اقدام امام حسين عليه السلام مخصِّص يا مقيِّد آن خواهد بود و مى فهميم كه اگر مصلحت مهم ترى در كار بود، اين دو شرط در وجوب دخالت ندارد و بايد امر به معروف و نهى از منكر نمود؛ هر چند احتمال ضرر و خطر داده شود. از اين رو بايد اهميت مصلحت امر به معروف و نهى از منكر را با ضرر و مفسده احتمالى آن، سنجيد؛ اگر مصلحت آن اهمّ و شرعا لازم الاستيفا باشد، (مثل بقاى دين)، تحمل ضرر لازم است و ترك امر به معروف جايز نيست. به بيان ديگر: فرق است بين امر به معروف و نهى از منكرهاى عادى و معمولى ـ كه غرض بازدارى اشخاص از معصيت و مخالفت و وادار كردن آنها به اطاعت و انجام وظيفه است ـ و بين امر به معروف و نهى از منكرى كه جنبه عمومى و كلى دارد و احياى دين و بقاى احكام و شعائر، به آن وابسته باشد و ترك آن موجب خسارت ها و مصايب جبران ناپذيرى بر مسلمانان شود. درست مانند آنكه در عصر حكومت يزيد، مليّت جامعه اسلام در خطر تغيير و تبديل به مليّت كفر واقع شده بود و اوضاع و احوال نشان مى داد كه به زودى دين از اثر و رسميت افتاده و فاتحه اسلام خوانده مى شود. در صورت اول امر به معروف و نهى از منكر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب آن، مشروط به امن از ضرر نيست و بايد دين را يارى كرد و خطر را از اسلام دفع نمود؛ اگر چه به فداكردن مال و جان باشد. امام حسين عليه السلام كاملاً از خطرى كه متوجه دين شده بود، آگاه بود؛ از اين رو در همان آغاز كار ـ كه مروان در مدينه به آن حضرت توصيه كرد كه با يزيد بيعت كند ـ فرمود: «انّا للّه و اِنّا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد»؛ «… بايد با اسلام وداع كرد؛ زيرا امت به راعى و شبانى مانند يزيد مبتلا شده است»؛ يعنى، وقتى يزيد زمامدار مسلمين شود، معلوم است كه اسلام به چه سرنوشتى گرفتار مى شود! آنجا كه يزيد است اسلام نيست و آنجا كه اسلام است، يزيد نيست. در مقابل چنين خطر و منكرى، امام حسين عليه السلام بايد به پا خيزد و دفاع كند و سنگر اسلام را خالى نگذارد؛ هر چند خودش و عزيزانش را بكشند خواهران و دخترانش را اسير كنند؛ زيرا آن حضرت بقاى اسلام و بقاى احكام اسلام را از بقاى خودش مهم تر مى دانست؛ پس جان خود را فداى اسلام كرد و با آنكه اطفال و خاندانش در سختى و گرفتارى شديد بودند از برنامه خود و انجام وظيفه منصرف نشد. آرى قيام سيدالشهدا عليه السلام امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم، ستم، كفر و ارتجاع واقعى بود. اما تاريخ چنين امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم و كفر، به خود نديده است؛ كه يك نفر مانند امام حسين عليه السلام همراه با خاندان خود در احاطه لشكرى ستمگر باشد، اما در عين حال عزت و كرامت نفس خود را حفظ كرده و به وظيفه خود وفادار مانده باشد. اين اباعبدالله عليه السلام بود كه در راه امر به معروف و نهى از منكر، چنان قوت قلب و شجاعتى در روز عاشورا اظهار كرد كه از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بين شهيدان راه حق، رتبه اول را حائز شد. در اينجا بسيار مناسب است به بيان لطيفى از استاد شهيد علامه مطهرى اشاره شود: «وجوب امر به معروف و نهى از منكر را تا زمانى كه ضررى بر آن مترتب نيست همه قبول دارند. اما وقتى كه پاى ضرر پيش مى آيد، بعضى مى گويند: مرز آن اصل تا همين جا هست؛ يعنى، وجوب آن، تا جايى است كه خطرى در كار نباشد و ضررى به آبرو و جان و حتى به مال شخص آمر و ناهى، وارد نيايد. اينها ارزش اين اصل را پايين آورده اند؛ اما بعضى مى گويند: ارزش امر به معروف و نهى از منكر بالاتر از اينها است؛ اگر موضوع معروف و منكر مسأله ساده و كوچكى باشد، با احتمال ضرر، وجوب آن منتفى خواهد بود؛ ولى اگر در مواردى، مثلاً قرآن به خطر بيفتد، عدالت به خطر بيفتد، وحدت اسلامى به خطر بيفتد، ديگر نمى توان گفت: امر به معروف و نهى از منكر نمى كنم؛ زيرا اگر حرفى بزنم جانم در خطر است، آبرويم در خطر است و يا اجتماع نمى پسندد». از اين رو، اصل امر به معروف در مسائل بزرگ، مرز نمى شناسد و حتى با وجود ضرر و خطرهاى بزرگ، واجب خواهد بود. اين است كه مى گوييم: نهضت حسينى، ارزش امر به معروف و نهى از منكر را ـ در مقام اثبات ـ بالا برد؛ زيرا او نه تنها جان و مال خود، كه جان عزيزانش را هم در اين راه فدا كرد و حتى به اسارت اهل بيتش هم براى اقامه اين اصل، راضى شد. با اين كار امام عليه السلام، ديگر جاى شك نيست كه در مسائل مهم، امر به معروف و نهى از منكر با وجود هر گونه خطرى واجب خواهد بود و در راه آن هر ضررى را بايد به جان خريد.
2ـ آيا ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ترغيب به غمگينى ـ كه حالتى منفى و به هنجار مى باشد ـ نيست؟ چرا اسلام با ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ما را به حزن و اندوه ترغيب مى كند؟ ترغيب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب يك دين مدعى كمال، چه توجيهى دارد؟
در فرهنگ اسلامى و روايات معصومان عليه السلام، ترغيب فراوانى به گريه شده و براى آن ثواب ها و پاداش هاى زيادى گفته شده است. در اين رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است يك. هر گريه اى نشان از غم و اندوه ندارد. گريه اقسام متعدد دارد كه بايد بر اساس نوع آن قضاوت شود. دو. هر گريه غمگسارانه اى، منفى و نابهنجار نيست. نخست با تكيه بر محور دوم و اينكه گريه بر امام حسين عليه السلام يك نوع ماتم سرايى و شكلى از حزن و غمگينى است، به پاسخ سؤال مى پردازيم: گريه كردن غير از غمِ نابهنجار و غمگين بودنِ بيمار گونه است كه شما ازآنبه حالتى منفى تعبير مى كنيد. البته تعريف و حدود معناى ماتم و حالات غمگين همراه با آن، در زبان علمى چندان مشخص و صريح بيان نشده است و ماتم، غم، داغديدگى و عزادارى، هريك به جاى ديگرى به كار مى روند و فاقد حوزه كاربردى متمايز هستند. با اين توصيف مى توان هريك از حالات مذكور را اين گونه تعريف كرد: «ماتم»، نشان بالينى است كه پاسخ هاى فيزيولوژيك، روان شناختى، رفتارى و … در برابر داغديدگى را مشخص مى كند و ممكن است تظاهرات حاد و مزمن پيدا كند. «داغديدگى»، به معناى فقدان ناشى از مرگ اطرافيان يا موضوع (خاص) باشد كه نسبت به آن دلبستگى هاى عاطفى وجود دارد. «عزادارى» نيز جلوه اجتماعى رفتار و اعمال پس از داغديدگى است و اين معنا با مفهوم روان كاوانه عزادارى ـ كه به عنوان روندى درون درمانى است ـ تفاوت دارد. «غم» حالت ووضعيت عاطفى است كه در نتيجه از دست دادن يك شى ء مهم پيدا مى شود. «غمگينى» مى تواند واكنشى نسبت به يك رويداد رنج آور باشد و معادل افسردگى نيست. اما بى ترديد افسردگى شامل حالت غمگينى مى شود كه به زندگى روزمره فعاليت، ارزشيابى خود، قضاوت، كنش هاى ابتدايى (مانند خواب و اشتها و …) اثر مى گذارد. حال بايد بررسى كرد كه آيا هر نوع غم و ماتمى ـ به تعبير شما ـ منفى و به بيان ديگر نابهنجار و مرض تلقى مى گردد؟ تا ببينيم كه غمگين بودن براى امام حسين عليه السلام از كدام نوع است؟ از ديدگاه علمى ـ به ويژه بر اساس رويكرد روان شناختى ـ هر نوع غمگينى و غمگين بودنى، مرض، بيمارى و نابهنجارى تلقى نمى شود. غمگينى هنگامى مرض محسوب مى شود كه از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهميت اين رويداد (رنج آور)، جنبه افراطى پيدا كند؛ به خصوص وقتى كه بدون علت ظاهرى آشكار شود. ماتم و غمگينى نابهنجار، هنگامى ايجاد مى شود كه شدت ماتم به اندازه اى باشد كه فرد را تحت فشار قرار دهد؛ به طورى كه به رفتارهاى غير تطابقى پناه برد و ياآنكه مدت طولانى، اسير ماتم باشد؛ بدون آنكه با گذشت زمان فراگشت ماتم پايان پذيرد. به بيانى ديگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگين بودن و عزادارى با علايم زير همراه باشد، بايد آن را يك غم بيمار گونه و مرض تلقى كرد: افول سلامتى، كناره گيرى اجتماعى، احساس بى ارزشى، احساس گناه، ايده خود كشى، بيش فعالى بدون هدف، طولانى بودن نشانگان غم، بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانى حال مى توان قضاوت كرد كه آيا غمگين بودن شيعيان در عزاى سرور شهيدان، با اين علايم جسمى و روحى فوق همراه است يا نه؟ تجربه شخصى شماچيست؟ آيا عزادارى براى امام حسين عليه السلام با از دست دادن سلامتى و افت سطح سلامت، انزواطلبى، گوشه گيرى، احساس بى ارزشى و عدم كفايت، افكار خود كشى و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسى به عزادارى مى پردازيد؟ به هنگام عزادارى براى سالار آزادگان چه احساسى داريد؟ از ديدگاه علمى، سوگوارى براى سيدالشهدا عليه السلام كاملا از شرايط يك عزادارى و غمگينى طبيعى برخوردار است و بر رفتارهاى اجتماعى مبتنى بر شناخت، انجام مى گردد. از اين رو بدون تكيه و اصرار بر قالب رفتارى خاص و بر اساس فرهنگ دينى و اجتماعى مردم، برگزار مى شود و بر شناخت و آگاهى استوار است و صرفا يك رفتار نمادين و عزادارى بى روح و خشك نمى باشد. عزادارى مسلمانان بر اساس شناختى كه عزاداران از حسين بن على عليه السلام و اهداف عالى آن حضرت و حركت منتهى به شهادت ايشان دارند، انجام مى پذيرد. لذا در حين مرثيه سرايى، سوگوارى روشنگرانه دارند، نه شيون بى هدف؛ بلكه آنان با عزادارى به تمام زندگى خود هدف مى بخشند و حيات خود را حسينى مى سازند و كسب نشاط مى كنند و به سمت زندگى با عزّت و فرار از مرگ ذلّت آفرين و احساس ارزشمندى گام برمى دارند. بنابراين اشك ريختن و عزادارى براى امام حسين عليه السلام، غمگينى و ماتم نابهنجار و بيمارگونه نيست؛ بلكه عين هنجارهاى دينى و اجتماعى و مساوى با سلامت روح و روان است. اگر اشكى كه ما براى امام حسين عليه السلام مى ريزيم، در مسير هماهنگى روح ما باشد، پرواز كوچكى است كه روح ما با روح حسينى مى كند. از منظر علمى و ديدگاه روان شناسى، شايد حتى بتوان گفت كه اگر اين نوع واكنش هاى عاطفى از يك مسلمان بروز نكند، نشان بيمارى و مرض باشد. همان گونه كه فقدان علايم غمگينى وعدم ظهور رفتارهاى عزادارى و ماتم سرايى، نشان بيمارى تلقى شده است. شايد برخوردارى از اين روحيه، قابل ستايش باشد كه افرادى ـ به رغم داغديدگى و رابطه نزديك با شى ء و فرد از دست رفته ـ هيچ يك از علايم ماتم و غمگينى را نشان نمى دهند و در نگاه سطحى ممكن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد؛ اما در حقيقت در ژرفاى اين برخورد سطحى دچار استفاده بيش از حد از مكانيزم هاى دفاعى و انكار غم شده است. اين مكانيزم شايد در كوتاه مدت به وى كمك كند، اما همين افكار و مقاومت اگر بيش از دو هفته به طول انجامد، نقشى مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهاى عزادارانه؛ بلكه تأخير در ظهور آنها، خود علامت بيمارى است. همان گونه كه وجود هشت علامت ياد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب مى گردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعى بيمارى تلقى كنيم، افرادى كه فقدان نشانگان عزا، يا منع از بروز نشانگان و يا تأخير در بروز نشانگان عزادارى را نشان دهند نيز بيمار شمرده مى شوند. پس از ديدگاه روان شناختى هر كه نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، بايد بيمار شمرده شود. شايد بگوييد لازمه اين سخن آن است كه هر شخصى كه در عزاى حضرت حسين عليه السلام سوگوارى نكند، بيمار است و بايد چنين فردى را بيمار ناميد؟ نه، هرگز چنين نمى گوييم كه هر شخصى كه علايم سوگوارى را در حق امام حسين عليه السلامبروز نمى دهد و براى آن حضرت گريه و زارى نمى كند و ماتم سراى ايشان نيست، از نظر روان شناسى علمى بيمار شمرده شود؛ بلكه شايد او با سيدالشهدا عليه السلام دلبستگى ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصايب وارده بر خاندان عصمت و اهل بيت احساس رنج نمايد. چون وى به امام حسين عليه السلام دلبستگى ندارد و از آن حضرت جدا است، نمى تواند احساس رنج و غم نمايد! همان گونه كه در تعريف غم و ماتم گذشت، بايد بين آن شخص و يا شى ء از دست رفته و شخص مورد نظر، يك دلبستگى و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنين شخصى اصلاً با امام حسين عليه السلامدلبستگى ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محروميت از فيض وجودش، دردناك شود و حداقل به ميزان محروميت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر اين شخص با اباعبدالله عليه السلامدلبستگى داشته باشد ـ حداقل مسلمان باشد ـ ولى با اين وجود، فاقد نشانگان غم باشد و يا منع از بروز نشانگان داشته باشد و يا در بروز نشانگان عزا و سوگوارى دچار تأخير گردد؛ اين شيوه رفتارى او نابهنجار تلقى مى گردد. اگر وجود علايم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگى با امام حسين عليه السلامباشد، از نظر روان شناسى فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده مى شود؛ ولى از نظر ديندارى و تعلق به دين و اولياى دين، بايد در خود تأمل كند! او چگونه مسلمانى است كه ذره اى دلبستگى و تعلق خاطر به امام و مقتداى خود ندارد و از انبوه مصايب او، اندكى احساس رنج و اندوه نمى كند!! اين افراد در دايره وصف امام صادق عليه السلامنمى گنجند كه مى فرمايد: «شيعيان ما از سرشت ما خلق شده اند و به نور ولايت ما آميخته اند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم. مصيبت هاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ماآنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى ما آنان را شادمان مى كند. ما نيز از حال آنان با خبر و با آنها هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد و آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان جدا نمى شويم … پس غمگين بودن براى امام حسين عليه السلام نشان سلامت است نه، بيمارى و نه حالتى منفى و نابهنجار و چه بسا غمگين نبودن و سوگوارى نكردن براى يك فرد مسلمان، نشان بيمارى و يا رفتارى نابهنجار تلقى مى گردد. افزون بر آنكه سوگوارى نشانه سلامت و تأمين كننده سلامت است؛ چه اينكه گريستن براى شخص مصيبت زده و غم ديده، اثر شفا بخشى دارد. گريستن موجب رهايى از فشارهاى هيجانى مى گردد؛ در حالى كه فشارهاى (روحى و روانى ناشى از داغديدگى) موجب به هم خوردن تعادل شيميايى در بدن مى گردد. گريستن اين تعادل شيميايى را به او باز مى گرداند. برخى معتقدند: گريستن موجب خروج مواد سمى از بدن مى شوند و تعادل حياتى را برقرار مى كند. نگاه ما به حادثه كربلا، تنها يك نگاه علمى از دريچه يافته هاى روان شناسى نيست تا براى اين حادثه الهى توجيه زمينى و بشرى هستند به علم ارائه كنيم و مثلاً براى گريستن و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام، توجيه روان شناختى داشته باشيم! نگاه صرفا بشرى و تحليل طبيعى و زمينى از يك حادثه الهى و آسمانى و ماوراى فكر انسانى، بى ترديد بى ثمر و ناصحيح است؛ بلكه مقصود آن است كه بگوييم شكل سوگوارى و غم گسارى براى امام حسين عليه السلام، با نظريه هاى دقيق روان شناختى در مورد غم و ماتم و داغديدگى كاملاً مطابقت دارد و موجب از بين رفتن تمام پيامدهاى منفى داغ غم بر سينه نشسته مى گردد. از اين رو مشاهده مى كنيم كه تمام اشكال سوگوارى و ماتم سرايى در عزاى سرور شهيدان، بر پايه هاى صحيح روان شناسى داغديدگى و مصيبت زدگى استوار است كه در اينجا به چند شكل صحيح علمى و مذهبى آن اشاره مى كنيم: 1. اگر در سوگوارى براى سرور آزادگان، به ذكر حادثه جانگداز كربلا مى پردازيم و خاطره كشته شدن امام شهيدان عليه السلام و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور مى كنيم؛ از اين رواست كه مرور خاطرات، يكى از راه هاى كاهش آلام و تسكين درد جانكاه شهادت و اسارت اهل بيت عليهم السلام است. آن گونه كه صحبت كردن درباره شخص مورد علاقه و بيان ويژگى هاى خوب او ـ كه چگونه انسانى بود و چه خصايل پسنديده اى داشت و براى چه جان شريفش را از دست داد و … ـ جملگى در تسكين داغديدگى بسيار مؤثر است. البته زنده نگه داشتن حادثه كربلا در انديشه دينى، تنها به اين سبب نيست؛ بلكه دميدن لحظه به لحظه فرهنگ حسينى در شريان هاى زندگى و ابلاغ دين و استمرار خط رسالت است. محفل سوگوارى اباعبدالله عليه السلام مكتب حسين است و دراين مكتب درس ديندارى، آزادگى و جوانمردى تعليم مى گردد، نه صرفا مرهم نهادن بر دل داغديدگان (گرچه اين هم هست). از اين رو هم «شعر» است، هم «شعور»؛ هم «احساس» است، هم «ادراك». 2. عزادارى و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام از دو منبع «سنت هاى الهى و آيين هاى مذهبى» و «آداب و رسوم بومى و ملى» شكل مى گيرد؛ يعنى، هم دينى و الهى است و هم بر سلايق مردمى و ابتكارات مشروع قومى و محله اى تكيه دارد. اين نوع ابزار سوگوارى و عزادارى، خود راهى ديگر جهت دل ماتم زده و غم ديده است؛ آن گونه كه برگزارى مراسم مذهبى و آيين دينى، خود راهى براى درمان داغديدگى و كاهش آرام داغديدگان معرفى مى شود. مرثيه سرايى واعظان و روضه خوانى به سبكى كه ائمه عليهم السلام آن را تعليم نموده اند و الان مرسوم است از بهترين و دقيق ترين آيين هاى مذهبى و دينى در عزادارى و سوگوارى شمرده مى شود. اين آيين از تمام رفتارهاى بى هدف و كنش هاى افراطى شيون گونه به دور است و خود يكى از راه هاى التيام بر دل هاى شكسته از غم امام حسين عليه السلاممى باشد. البته آن دلى كه بند در گرو حسين عليه السلام دارد و اسير محبت او و بسته به ريسمان اهل بيت عليهم السلام است، چنين مى باشد؛ اما دل فارغ از تعلق حسينى، شكسته نشده تا به التيام نيازمند باشد و براى وى تمام اين عزادارى ها، همانند شيون مادر داغديده ناآشنا، داد و فرياد ديوانه وار است. 3.در محفل سوگواران اباعبدالله حسين عليه السلام نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضاى غم آلود وارد كردن، خود راه ديگرى براى كاهش درد داغديدگى است. شخصى كه غم ديده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بيشترى مى كند تا حضور در جمع انسان هاى شاد و يا افرادى كه با احساسات وى بيگانه و بى تفاوت اند. از اين رو بايد احساس غم و اندوه نمايد و دل غم ديده را از كانال هاى احساسى با غم درونى همسو كند تا آرامش يابد. آن كه از غم سالار شهيدان دل پر التهاب دارد و اسير مصايب شهيدان و اسيران اهل بيت عليهم السلاماست حتى با تباكى و خود را به گريه زدن، بهتر مى تواند خود را آرام سازد؛ مگر آنكه دلش از اين شور و شين حسينى، تهى باشد كه خود مسأله ديگرى است و بايد براى آن دل، راهى جست و جو كرد (چه آن دل از بى دردى بيمار است). بنابراين نه تنها عزادارى و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام، حالتى منفى نيست؛ بلكه بى غم بودن بيمارى است و راه تسكين دل اسير غم امام حسين عليه السلام، شركت در محافل عزادارى و ماتم سرايى و انجام دادن آيين دينى سوگوارى و يا حداقل تباكى كردن و خود را به گريه زدن است. افزون برآنكه عزادارى براى آن حضرت موجب ثواب اخروى و ثمرات دنيوى ـ همانند نشاط و حركت پر انرژى در مسير نهضت حسينى و زنده نمودن روحيه ايثارگرى، شهادت طلبى، شهامت، حق طلبى، و حقيقت جويى ـ مى گردد. 4. گروه درمانى و شركت در مجالس و محافل، يكى از راه هاى كاهش فشارهاى ناشى از داغديدگى و غم است. عوامل مؤثر در فرايند كاهش درد و فشار روانى ناشى از داغديدگى و …ـ كه در پرتو گروه مؤثر واقع مى شود ـ عبارت است از: ايجاد اميد، انتقال اطلاعات، عموميت دادن به مشكل (هرگاه مشكلعموميت يابد تحمل آن سهل تر مى گردد)، بروز رفتارهاى تقليدى، يادگيرى هم نشينانه، تخليه روانى، نوع دوستى و … . اين عوامل در تأثير و عمل منفك از هم نيستند و در مجموع دست به دست هم داده و كاهش فشار و تألم را در پى دارند. حال در مجلس عزاى حسينى ـ كه گروهى از شيعيان ماتم زده اهل بيت شركت مى كنند ـ تمام عوامل ياد شده، در يك مشاركت گروهى به خدمت گرفته مى شود تا فراق و رنج ناشى از دلبستگى به امام حسين عليه السلام را بيان كنند و شخص مؤمن مبتلا به اندوه اهل بيت را آرام سازند.
منبع : پرسش ها و پاسخ های دانشجویی ،دفتر سیزدهم